میر مسعود پیر گشت و هنوز


همچو اطفال کعب می بازد

قدمی و دمی عجب دارد


که بدین تیزد و بدان تازد

هر کجا او قدم زند یادم


ز آدمی آن طرف بپردازد

دم او کشوری بگنداند


قدمش عالمی بر اندازد